حريم شب
من نگهبان حریم شبم
آشنایم با لحظه لحظه های نیمه شب
غروری خُرد شده،
که با بال شکسته یک پرنده همآوازم
ازهمه رها؛
ولی در خود زندانیم
تصویر تضادهای شب و روز
برگی شاد
که در پاییز قلبها به خزان گرائید؛
شکوه یک ستاره درحال افول
که ذره ذره در فراخنای تاریکی
یک شب بی انتها
گم شد
:: بازدید از این مطلب : 500
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13